، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ما سه نفریم

و اما روشا خانم یکساله ما

از کجا شروع کنم؟!!!!!  تو یکی دو ماه گذشته اونقدر کارای جدید یاد گرفتی و بزرگتر شدی که نمیدونم از کجا شروع کنم. خب ..... اول از راه رفتنت شروع میکنم. که دیگه کاملا راه میری و به همه جا سرکشی میکنی. اینم اولین کفشی که برات خریدیم و پات کردی و باهاش راه رفتی عاشق پارکی و روز و شب و هوای گرم و سرد هم برات فرق نمیکنه. با اینکه خودت تو خونه تاب داری اما تاب پارک برات یه چیز دیگست ... البته تو این عکس علاقه ات به دسته کلید هم کاملا مشخصه  وقتی با ماشین میبرمت بیرون دختر خوبی هستی و توی صندلی ماشینت میمونی. البته تا کنون که چنین بوده ....  ...
14 مهر 1393

جشن تولد یکسالگی روشا

تولدت مبارک عشق من دختر نازنینم روز پنجشنبه سوم مهر ماه پا به دومین سال زندگی قشنگت گذاشتی و من و بابایی فرداش یعنی چهارم مهر برات تولد یکسالگیتو جشن گرفتیم. برات تم کفشدوزک رو انتخاب کردیم به این شکل که: لباست رو دادم مزون برات دوخت که بسیار زیبا شده بود و خیلی بهت میومد: اینم عکسش: این پشت لباس: اینم جلوی لباس: البته خودش خیلی قشنگتر از عکسشه. کارت دعوتت هم کفشدوزک بود که چون تعدادش خیلی زیاد نبود خودم درست کردم که برات یادگاری بشه عزیزم. امیدوارم بپسندی. اینم عکسش: کیک تولدت هم کفشدوزکی بود اینم عکسش: تزیین...
14 مهر 1393

روشا یکساله شد

سوم مهر 93 ساعت 11:50 دقیقه صبح روشا خانم ما پا به دومین سال قشنگ زندگیش گذاشت. انگار همین دیروز بود که به دنیا اومد. یک سال با تمام فراز و نشیبهاش، با تمام دلهره های مادرانه، با شب بیداریها، با لذتهای غیر قابل وصفش گذشت. تو یک ماه گذشته دخترم کلی کار جدید یاد گرفته: کاملا بدون کمک راه میره. بوس میکنه، ناز میکنه، بغل میکنه، بعضی عروسکاشو به اسم میشناسه، میره تو کامیونش میشینه و وسایل توشو خالی میکنه، از تابش بالا میره و توش میشینه، عاشق پارک و تاب تو پارک و سرسره است و از فاصله 100 متری پارک ذوق میکنه، وقتی ذوق میکنه با صدای بلند میخنده، عاشق کلید و سوییچه. عاشق ددره. باباش که از در میاد کلی ذوق میکنه و میپره بغلش. وقتی خورا...
8 مهر 1393

دوم مهر

  تولدت مبارک خوشگل مامان   سال گذشته یک چنین شبی مامان از اوضاع و احوال خودم فهمیدم که تا چند ساعت دیگه میتونم تو بغلم بگیرمت. شب فراموش نشدنی بود. اون شب و روز بعدش از بهترین روزهای زندگی من هستن که تا زنده ام احساسشو فراموش نمیکنم. تا صبح توی خونه قدم میزدم. صبح رفتم بیمارستان و ساعت 11:50 شما رو گذاشتن تو بغلم. خیلی خوشحال بودم و پر از انرژی. باورم نمیشه که یک سال از اون روز میگذره و فردا خوشگل خانم من یک ساله میشه. امیدوارم عمر طولانی و مفیدی داشته باشی. پسفردا برات جشن تولد گرفتیم توی یه تالار نزدیک خونمون. بعدا توضیحات و عکساشو میذارم برات. ...
3 مهر 1393
1